دیروز از پنجره آشپزخونه که کوچه رو نگاه میکردم ، اکثر خونه ها پتو یا قالیچه شسته بودن و پهن کرده بودن تا خشک بشه...
مثل قدیما و خونه پدری مون... عید ها حتما شست و شوی فرش و پتو و... داشتیم.
اصلا اگر همه چیززززز شسته نمیشد مامان عیدش عید نمیشد. دو-سه هفته ای کل خونه مون بهم ریخته بود در حدی که جای نشستن نداشتیم. چقدرم که بابا غر میزد بابت این وضعیت و ما هم ناراضی بودیم...
ظهرها خسته و کوفته از مدرسه که میرسیدیدم تازه می بایست کمک حال مامان باشیم واسه خونه تکونی...
حتی ظرف هایی که سال به سال استفاده نمیشد، با وایتکس میشست...
اون موقع ها فکر میکردیم چقدر داریم اذیت میشیم ... ولی الان میگم کاش فقط یه بار دیگه اون روزها تکرار میشد...
قدرشو نداشتیم ...وقتی خونه تکونی تموم میشد، خونه برق میزد و بوی تمیزی می داد وهمه سختیش یادمون میرفت...
سه چهار روز آخر اسفند خیلی خوش میگذشت...
فقط به خرید و مقدمات دوست داشتنی هفت سین و اینا میگذشت...
یادش به خیر
واقعا لحظه های شیرین و خاطره انگیزی بود روزهای بچگی...
روح همه پدر و مادرهای اسمونی شاد
...
امسال نه ولع خرید و خیابون گردی دارم و نه میتونم تحرک و تکاپوی سابق رو داشته باشم. به قول مادربزرگم نه حسش هست و نه هوسش...
مثل سال های قبل خونه تکونی مفصل نمیکنم و شیرینی هم نمی پزم. هفته پیش یه کارگر اومد و شیشه ها و سطح کابینت ها و کاشی های آشپزخونه رو تمیز کرد. همین کافیه برای امسال...
برای من که کل روزم رو بیرون از خونه سر کارم، همین فعالیت های روتین هر شب برای شام هم خسته کننده است و واقعا گاهی از پسش برنمیام... چه برسه به کارهای اضافه...
بیشتر باید نظاره گر باشم امسال...
انشاله بعد از تولد توت فرنگی که تو خونه بودم سر فرصت جبران میکنم.
خیلی دوست دارم ها رو..اینجوری ناز میکنم
شما لطف دارین به من باران جانم.
شرمنده ام میکنید خانوم
امیدوارم این حس خوب تو زندگیتون جاری باشه مداوم
چرا هیچ خبری ازت نیس؟ نکنه داری خونه تکونی میکنی!
آبگینه مهربون خوبم عزیزم. امروز بهت سر زدم بانو
خسش نیست و خوب اومدی
انشاله
خب حسش نیست خداییش
۰
ان شاء الله..ان شاء الله...
ممنون باران جان
مجیدی ناناسی کیه؟
ممنون و همینطور شما هم
نظاره گر بودن هم خوبه. من دوسال پیش تازه عروس بودم و خونه ام تمیز بود خیلی حال داد. پارسال نیمه خونه تکونی کردم و امسال مثله شما نظاره گرم
خیلی سخت بود. ساختمون ها مثل الان تر و تمیز و نقلی نبود. صد تا سوراخ سنبه داشت مادر... ما تو مطبخمون...
عه! چرا امسال نمیتکونی