سرخوشی اسفندی

قبلنا که یه سری وبلاگ رو مرتب دنبال میکردم و میدیدم از وقتی باردار شدن همش دارن  در مورد نوزاد و جنین و  بارداری مینویسن، خوشم نمی اومد و تو دلم میگفتم این وبلاگ هم دیگه جذابیتی نداره برام...

حالا خودم  همینطورم.

هر بار میام بنویسم ، ناخودآگاه یه مطلبی در مورد بارداری به ذهنم میرسه و بقیه مسائل روزمره زندگیم به نظرم برای نوشتن جذاب نیستن... 

من همیشه برای دل خودم نوشتم و دنبال جذب مخاطب نبودم...  الانم نیز...

پس خیالی نیست...

بگذریم...

این روزا از هوای بادناک و تمیز اسفندی لذت میبرم و نگاهم موشکافانه تر به درخت ها و بوته هاس. بعضیاشون جوانه ریز زدن و بعضیا هنوز خوابن... دنبال نشونه های بهار میگردم لابه لای روزهام... و یه سرخوشی و بی خیالی خاصی دارم... نه وقت آرایشگاه گرفتم و نه خریدی برای خودم کردم... همش میگم یه کاریش میکنم... آخرشم میدونم که هیچ کاری نمیکنم و روز آخر به جون خودم میفتم...

همه فکرم مشغول بارداری و روزهاییه که میگذرونم... با معده ام و اسید لعنتیش درگیرم شدید و بعد از سونوگرافی این هفته، حتما باید با دکترم صحبت کنم در موردش... اگه از حالا تا آخر بارداری بخوام همین وضعیت رو داشته باشم واقعا برام غیر قابل تحمله...

یکی دو تا دارو بهم پیشنهاد دادن بعضی دوستان که مثل من بوده شرایطشون. اما خب با دکتر که مشورت کردم میگه من تجویز نمیکنم برات. منم بی خیالشون شدم دیگه... ولی واقعا دارم اذیت میشم...

بهش فکر نکنم ، ولش کن...

...

ششمین ماه بارداری دیروز به پایان رسید وامروز سه ماهه آخر شروع شد. و همه میگن این سه ماه آخر از همه اش سخت تره...!

نمیدونم چرا ... ینی چی در انتظارمه؟!

 انشاله که آسون و به سلامت بگذره...

مقدمات اصلی و پایه ای برای ورود توت فرنگی انجام شده... مثل کاغذ دیواری، پرده و  فرش.

اگر عمری باقی بود ، مابقی کارهاش بعد از تعطیلات عید که تقریبا میشه یک ماه دیگه...

چقدرم کار سرم ریخته... فعلا

نظرات 6 + ارسال نظر
هلیا چهارشنبه 2 فروردین 1396 ساعت 08:37 ب.ظ

اخ که منم مثل خودتم. نه چندان خریدی کردم و نه حتی وقت ارایشگاه گرفتم. خونه تکونی هم یوخ
واقعا حسش نبود. انشاله خونه هامونو تحویل بدن اونجا شسته رفته میشیم

خونه چی رو تحویل بدن؟ مفهوم نبود ولی انشاله

آبگینه یکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت 11:22 ق.ظ http://abginehman.blogfa.com

سلام زهره جان. خوبی؟
روزت مبارک مامان خانم. نی نی خوبه؟

سلاااااام ابگینه بانوی گلم ممنون عزیزمممم . روز شمام مبارک باشه بانو. خوبه سلام میرسونه احتمالا
امروز تازه اومدم نت و بهت سر زدم. سه تا پست نخونده داشتم ازت

Baran شنبه 28 اسفند 1395 ساعت 03:32 ب.ظ

سلام
روز تون مبارک مامانِ توت فرنگی عزیز و نازنین جان م
خدایا شکرت

ممنون بانو روز شما هم مبارک انشاله همیشه سلامت و خنده به لب باشید

Baran سه‌شنبه 17 اسفند 1395 ساعت 11:12 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

الهی آمین.الهی آمین.به اذن الله به سلامت و...میگذرونید.
خیلی هم مبارکا باشه مقدمات فراهم شدن توت فرنگی جان عزیز عزیزم
خدایا شکرت.
برپیشانی بهتراز ماه تابانه "مامانه توت فرنگی"

ممنون باران جانم انرژی مثبت حرفای شما حس خوبی بهم میده همیشه

فنجون سه‌شنبه 17 اسفند 1395 ساعت 08:33 ق.ظ http://embrasser.blogfa.com

واای خدای جان! نمیدونی چه کیفی میکنم وقتی میبینم یکی بارداره ... ماه ششم هم تموم شدو اصلا" این ماه آخر سخت نیست، فقط یکم حرکت خوردنا سخته ... اگه رو قسمت سختش زوم کنی، سخت تر میشه، اگه حواست به قسمت های خوبش معطوف باشه عالی میگذره .
برای اسید معده ات نون تست عااالیه یه دارویی هست به اسم gaviscon مثل شربت های یکبار مصرفه (بسته بندیش مثل سس کچاب های رستوران ها یکم باریکتره) این دارو کلا برای باردارهاست و کاملا بی خطره میتونی سرچ کنی. راستش یکی از دوستام به من داد و من خودم نخریدم ولی فکر میکنم داروخانه مرکز خرید پالادیوم یا جاهایی که داروی خارجی دارن بتونی پیدا کنی.

باید توجه مو معطوف قسمت های خوبش بکنم که همون تکونای جوجه هست اگه بشه
ممنون یه دنیا حتما سر میزنم پالادیوم و تهیه میکنم.

آبگینه یکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت 07:29 ب.ظ http://abginehman.blogfa.com

پایان شش ماهگی مبارک
حق داری از این روزای قشنگ بنویسی، اتفاقا من به وبلاگی میرسیدم که از بارداری مینوشت بادقتتر میخوندم چون میگفتم شاید بعدا بکارم بیاد. پس تو هم بنویس هم برای ثبت خاطره هم برای آیندگان
کاغذدیواری و فرش و پرده یعنی کارای اساسی. تو عید همه جا خلوته و طرح ترافیک هم نیس واسه خرید لباسای نی نی برو

ممنون آبگینه جان.
من راستش از قربون صدقه های زیادی حوصله ام سر میرفت و بی خیال میشدم چشم من مینویسم
انشاله کم کم خریداشو انجام بدیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.